Web Analytics Made Easy - Statcounter

محمدحسین بهجت تبریزی، متخلص به شهریار، در سال ۱۲۸۵ در تبریز به دنیا آمد. پدرش «حاج میرآقا بهجت تبریزی» نام داشت که در تبریز وکیل بود. شهریار پس از پایان دوره راهنمایی در تبریز، در سال ۱۳۰۰ برای ادامه تحصیل از تبریز عازم تهران شد و در مدرسه دارالفنون تا سال ۱۳۰۳ و پس از آن در رشته پزشکی ادامه تحصیل داد.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

او شاعری با قریحه‌ای توانا و زبانی فاخر بود که گاه مایه رشک هم‌عصران نیز می‌شد.

شهریار در شعر علاوه بر تأمل و مطالعه شاعران و سرآمدان ادب فارسی، از مطالعه اشعار سرایندگان ترک‌زبان و آذری نیز غفلت نکرد؛ همین موضوع سبب شد تا شاعری در آذبایجان ظهور کند که نه تنها در شعر فارسی که در ادبیات ترکی نیز آغازگر سبکی جدید باشد. اولین دفتر شعر او در سال ۱۳۱۰ با مقدمه ملک‌الشعرای بهار و پژمان بختیاری منتشر شد. شهریار پس از آن منظومه «حیدر بابایه سلام» را در سال ۱۳۳۰ منتشر کرد و با این اثر در ادبیات آذری ماندگار شد.

شهریار چگونه شهریار شد؟

شهریار شاعری عاشق‌پیشه و خوش‌قریحه بود که اشعار لطیفی را به زبان‌های فارسی و ترکی سرود و کارنامه‌ای پربار از خود به یادگار گذاشت. تأثیرگذاری او بر شعر پس از خود، موضوعی غیر قابل انکار است. هادی بهجت تبریزی، فرزند شهریار، در پاسخ به این پرسش که چه شد از میان شاعران معاصر، شهریار، شهریار شعر فارسی شد، به تسنیم می‌گوید: این سؤال برای خودش هم مطرح بود. بعضی معتقدند که روزگار از آدم شخصیت‌هایی می‌سازد، اما شهریار به تکامل روح اعتقاد داشت. می‌گفت برای شاعری ساخته شده‌ام. او بسیار به نقش مادرش در شکل‌گیری شخصیتش معتقد بود و می‌گفت مادرم در این امر دخیل بوده است. مادرش نیز از احساسات رقیقی برخوردار بود و شعر زیاد می‌خواند. مثلاً در قطعه شعر «هذیان دل» می‌گوید:

ما حلقه زده به دور کرسی
شب زیر لحاف ابر می‌خفت

خانم ننه مادربزرگم
افسانه و سرگذشت می‌گفت

می‌کرد چراغ کورکوری
من غرق خیال و با پری جفت ...

پدرش او را برای تحصیل در پزشکی ارتش به تهران می‌فرستد، اما تقدیر بر این بود که راه دیگری طی کند. خودش همیشه می‌گفت از قشون خلاص شدم.

فرزند شهریار درباره تأثیرگذارترین افراد در شکل‌گیری شخصیت او و هدایتش به سمت وادی شعر می‌افزاید: به گفته استاد، مادرش بر او بیشترین تأثیر را در این زمینه داشت. پدر تعریف می‌کرد که مادرش هرچند سواد نداشت، اما بسیاری از اشعار را به صورت سینه به سینه و شفاهی به خاطر داشت و گاه هنگام قرائت اشعار، اشک می‌ریخت.

به گفته بهجت تبریزی؛ مادربزرگم هم شعر ترکی، هم فارسی و هم عربی را به خاطر داشت. اشعاری در ادبیات وجود دارد که از آن‌ها با عنوان «ابیات سرگردان» اطلاق می‌شود که شاعر این دسته از اشعار معلوم نیست، اما به دلیل قوت شعر در اذهان باقی می‌ماند. در آن زمان که همزمان با دوره مشروطه بود، بسیاری از اشعار منطقه قفقاز نیز در آذربایجان رواج داشت. مادربزرگم بسیاری از این اشعار را به خاطر داشت و زمزمه می‌کرد.

در کنار تأثیر محیط تربیتی خانه، باید از اشعار و آثاری که شهریار با آن‌ها مأنوس بود نیز یاد کرد. او معلم فرانسوی داشت و اشعار شاتوبریان را می‌خواند. از سوی دیگر، او به اشعار شاعرانی که به سیاق کلاسیک شعر می‌گفتند نیز علاقه‌مند بود. با شاعرانی، چون مولوی، سنایی، حافظ، ملک‌الشعرای بهار، میرزاده عشقی و ... مأنوس بود. احساسات او فوران می‌کرد و خودش می‌گفت که به اختیار شعر نمی‌گوید.

مهمترین درسی که از پدر آموختم

او در ادامه به سبک زندگی شخصی و ادبی شهریار اشاره می‌کند و به درس‌هایی که از پدر آموخته است. بهجت تبریزی «مناعت طبع» را مهمترین درسی می‌داند که از شهریار آموخته است و می‌افزاید: به مسائل دنیا بی‌اعتنا بود. دوست داشت که ما درس بخوانیم، اما هیچ‌وقت مجبور نمی‌کرد و به یاد ندارم که یکبار هم گفته باشد که مثلاً چرا در فلان درس نمره کم گرفته‌ای؟ او تأکیدش بر یادگیری علم لدن بود و می‌گفت هرچقدر هم که انسان درس بخواند، شخصیتش تغییر می‌کند، آدم تا مرحله پیامبران می‌تواند رشد کند، اما مرحله درس خواندن مرحله پایین‌تری است.

بهجت تبریزی درباره سلوک ادبی و عادات خاص شهریار می‌گوید: شهریار همواره شب‌زنده‌دار بود. خلاقیت انسان در خلوتش بروز می‌کند. مسلماً کسی حالات شهریار در هنگام سرودن اکثر اشعار را کسی ندیده است، من به ندرت و بر حَسَب تصادف، یکی دوبار دیدم که اکثراً در شب شعری می‌سرود. به ندرت هم در روز این اتفاق می‌افتاد. شهریار در خانه یک اتاق مخصوص به خود را داشت که در آنجا تنها بود و عمده شب‌ها نیز بیدار بود.

انزوای شهریار در دوره پهلوی

جمشید علیزاده، استاد دانشگاه و از شاگردان شهریار، این انزوا را نتیجه سال‌های حکومت رضا شاه می‌داند و به تسنیم می‌گوید: مرحوم استاد از همان ابتدای جوانی- آنطور که خود گفته بود و آثار و دوستان نیز این امر را تأیید می‌کند- بیشتر تمایل به انزوا داشت. کمتر می‌پسندید که در جمع باشد یا حضور مستمر و همیشگی در انجمن و ... داشته باشد. سیستم امنیتی در دوره رضا خان در شهریار وهمی را پدید آورده بود که هر آن ممکن است که بخواهند او را بکشند یا ترور کنند. سایه هم در «پیر پرنیان‌اندیش» چند خاطره در این رابطه روایت کرده است.

این تمایل به انزوا حاصل وهمی بود که سیستم امنیتی دوره رضا خان در شهریار به وجود آورده بود. این وهم روز به روز شدید و شدیدتر شد و در دوره پهلوی دوم اوج گرفت. ظاهراً با او با مهر رفتار می‌شد، اما در باطن همواره زیر چتر اطلاعاتی بود و نامه‌ها و خانه‌اش کنترل می‌شد. نامه‌هایی از استاد خطاب به دوستانش دارم که در آن‌ها به صراحت اعلام کرده که نامه‌های من به مقصد نمی‌رسد؛ بنابراین یا باید به شخص امینی بسپرم یا باید از خیر آن بگذرم. خب این جملات یعنی چه؟ یا برای دوستی نیازمند مبلغی حواله می‌کرد، اما آن مبلغ هم به دستش نمی‌رسید. این کنترل به شدت در او اعمال می‌شد و این موضوعات، روز به روز روحیه او را به سمت درون‌گرایی و انزوا سوق می‌داد. می‌توان گفت که انزوای درازدامنه شهریار نتیجه همین امر بود که تقریباً تا روز‌های پایانی عمرش هم این رویه ادامه داشت.

علیزاده به شیوه مبارزه شهریار در دوره رضا شاه اشاره و اضافه می‌کند: در جامعه ایران ادبیات مقاومت متأسفانه بد معنی شده است. تا اسم ادبیات مقاومت می‌آید، ذهن ما منعطف به هشت سال دفاع مقدس می‌شود؛ در حالی که ادبیات مقاومت شقوق مختلفی دارد و حماسه دفاع مقدس بخش مهمی از این ادبیات را تشکیل می‌دهد که البته به نظرم هیچ هنری تاکنون نتوانسته این حماسه اصیل و اساطیری را به تصویر بکشد؛ چه شعر و چه سینما و ....

مبارزه متفاوت شهریار در دوره رضاشاه

ادبیات مقاومت تنها ناظر بر مقاومت پشت سنگر‌ها و جنگ سخت‌افزاری نیست. وقتی در جامعه‌ای پدیده‌ای آن هم در حوزه اعتقادات ممنوع می‌شود، و شاعر معتقد نیز آن را نمی‌پذیرد و احساس می‌کند که وظیفه دارد این مخالفت را به‌گونه‌ای بیان کند، در این حالت ادبیات مقاومتی را خلق می‌کند که مؤلفه‌های حاکمیت جور را به چالش می‌کشد. یکی از مهمترین کار‌هایی که در سیستم رضا شاه با هدایت انگلیسی‌ها انجام شد، زدودن دین و نشانه‌های آن از جامعه بود. کشف حجاب در همین راستا اتفاق افتاد و تکیه‌ها و هیئت‌های مذهبی نیز در مقطعی برچیده و فعالیت آن‌ها ممنوع شده بود. در اوج قدرت این سیستم که حکومت نمی‌خواست حرفی از عاشورا و امام حسین (ع) باشد، شهریار در سال ۱۳۱۶ شعر «علی‌ای همای رحمت» را می‌گوید:

علی‌ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را
که به ماسوا فکندی همه سایه هما را

دل اگر خداشناسی همه در رخ علی بین
به علی شناختم من به خدا قسم خدا را

به خدا که در دو عالم اثر از فنا نماند
چو علی گرفته باشد سر چشمه بقا را

مگر‌ای سحاب رحمت تو بباری ارنه دوزخ
به شرار قهر سوزد همه جان ماسوا را

برو‌ای گدای مسکین در خانه علی زن
که نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را

بجز از علی که گوید به پسر که قاتل من
چو اسیر تست اکنون به اسیر کن مدارا

بجز از علی که آرد پسری ابوالعجائب
که علم کند به عالم شهدای کربلا را ...

به گفته شاگرد شهریار؛ ما امروزه خیلی راحت این شعر را می‌خوانیم، با آن اشک می‌ریزیم و در هیئات استفاده می‌کنیم. اما این منظومه در عصری سروده شده که رضا شاه به دنبال حذف نام امام حسین (ع) و مراسم‌های مذهبی است. شهریار در واقع با این شعر کل سیستم رضا شاه را به چالش می‌کشد؛ بنابراین با توجه به این رویکرد، همواره زیر چتر اطلاعاتی رضا شاه و حتی پهلوی دوم قرار می‌گیرد، اما با وجود همه این موارد، او همواره روحیه مذهبی خود را حفظ و تقویت می‌کند.

حافظ و شهریار

این استاد دانشگاه با طرح این سؤال که «شهریار چگونه شعر می‌سرود؟»، می‌گوید: طبیعی است که اگر کسی در فضای شعر و شاعری باشد، آن هم در حد شهریار، نیاز به انزوا و خلوت دارد تا آن خیالات و عواطف در لحظه فوران بتواند به شعر تبدیل شود. شهریار هم بر همین مبنا در انزوا بود، کثرت آثار هم همین را نشان می‌دهد. از سوی دیگر، او بسیار سریع التأثر بود؛ یعنی از کوچک‌ترین مسئله‌ای متأثر می‌شد و برایش شعر می‌گفت. حالا اینکه همه این شعر‌ها در حد شهریار هستند یا نه، امر دیگری است.

او با بیان اینکه نکته قابل توجه این است که استاد شهریار بیشتر با درون خود شعر می‌گفت، ادامه می‌دهد: منظور از درون، شعر گفتن براساس تأثرات درونی، شخصی و تجربه‌های واقعی خود است.

این استاد دانشگاه به تأثیرپذیری شهریار از حافظ اشاره می‌کند و می‌افزاید: بخش مهمی از دیوان شهریار به ویژه از اواخر دهه ۳۰ به بعد، سروده‌هایی است که به استقبال از حافظ گفته شده است. در مجموع این دست از سروده‌ها، کمتر شعری را می‌توان یافت که موفق عمل کرده باشد. در این بخش، شهریار براساس یک الگو شعر می‌گوید، شعر حافظ پیش چشم اوست و او براساس قواعد، ردیف، قافیه و وزن شعر حافظ شبیه‌سازی می‌کند، اما در کار‌های اصیل او که شهریار را شهریار کرد، الگویی وجود ندارد، او از روی یک نمونه بیرونی شبیه‌سازی نکرده بلکه از روی تأثرات درونی و تجربه‌های شخصی و واقعی خودش شعر سروده است: «باز امشب‌ای ستاره تابان نیامدی» یا «از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران» یا «آمدی جانم به قربانت، ولی حالا چرا» و... همچنین منظومه‌های شاهکاری مانند «هذیان دل»، «دو مرغ بهشتی» و مثنوی‌های درخشانی مانند منظومه «افسانه شب» مستقیماً آیینه تجربیات درونی شهریار هستند.

کتاب، شعر، زبان فارسی.

در مجموع می‌توان گفت، در جایی که شهریار براساس تجربه‌های مستقیم خود شعر می‌سرود، غالباً شاهکار خلق می‌کرد. در سروده‌هایی که به استقبال حافظ یا دیگر شاعران می‌رود، از الگوی بیرونی پیروی می‌کند.

فرزندان شهریار

دیوان شهریار طی دهه‌های متمادی از جمله آثار پرمخاطب در بازار نشر ایران است. شهریار همه سروده‌های خود را «فرزندان» خود می‌دانست و انتخاب «بهترین» عموماً برایش دشوار بود. فرزندش در این‌باره به تسنیم می‌گوید: در مصاحبه‌ها گفته است که اشعارش مانند فرزندانش است و نمی‌تواند فرق زیادی بین آن‌ها قائل شود. می‌گفت همه این اشعار را دوست دارد، اما در حالات مختلف انسان به یک شعر دلبستگی بیشتری پیدا می‌کند. در میانسالی بیشتر «هذیان دل» و «دو مرغ بهشتی» را زمزمه می‌کرد و به تعبیر خودش از این دو قطعه با عنوان اشعار «کلاس بالا» یاد می‌کرد. بعد‌ها شعر «راز و نیاز» را بیشتر می‌پسندید و دلبستگی داشت. بستگی به حالات روحی او داشت. انسان در مراحل مختلف زندگی‌اش تکامل می‌یابد و امروزش، با دیروزش فرق می‌کند.

«حیدربابا» و آغاز مسیری جدید برای ادبیات ترکی

در کنار اشعار فارسی، باید از اقبال به منظومه «حیدربابا سلام» او نیز یاد کرد؛ منظومه‌ای که شاعر با خلق آن، سبک جدیدی را در ادبیات ترکی بنا نهاد. اسماعیل امینی، شاعر و پژوهشگر، درباره اهمیت آثار ترکی شهریار می‌گوید: کارنامه شعر ترکی استاد شهریار چندان پرشمار نیست، اما بسیار پربار و متفاوت است مثلا غزلی دارد به نام «بهجت‌آباد خاطره سی» که به تنهایی یک مکتب شعری ایجاد کرده است. اغراق نیست اگر بگوییم شاعران ترک‌زبان از کشور‌های مختلف بیش از سه هزار نظیره برای این غزل سروده‌اند. یعنی این شعر سبکی را در غزل عاشقانه ترکی ایجاد کرد که پیش از آن وجود نداشت و منظومه «حیدربابا» و شعر «ای وای مادرم» نیز این‌گونه بود؛ این بسیار شکوهمند است که شاعر با سرودن تنها یک شعر سبکی را ایجاد کند که هیچ مشابهی نداشته باشد.

بیشتربخوانید

پاسخ جالب استاد شهریار برای اقامت در اروپا

منبع: تسنیم

باشگاه خبرنگاران جوان وب‌گردی وبگردی

منبع: باشگاه خبرنگاران

کلیدواژه: شاعران ایرانی شهریار ادبیات مقاومت بهجت تبریزی دوره رضا سروده ها رضا شاه

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.yjc.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «باشگاه خبرنگاران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۶۰۴۲۵۴۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

این تحلیل که جز خشونت راهی نمانده ایران را به کجا می برد؟ / آیا وضعیت هراسناک است؟ / امید با توافق روی آغاز نو، و بازتعریف جدید شکل می گیرد

فروزان آصف نخعی: در یازدهمین جلسه از سلسله نشست های جامعه مدنی، دکتر محمدجواد غلامرضا کاشی عضو هیات علمی دانشگاه علامه طباطبایی، دیدگاه های خود را با عنوان «زندگی روزمره، دولت و جامعه مدنی» مطرح کرد. بر اساس دیدگاه های کاشی، ایران از جامعه مدنی مبتنی بر نظریه هگلی به دیدگاه جامعه مدنی براساس نظریه لوفور، منتقل شده است. از این منظر همه سازوکار جامعه مدنی مبتنی بر ارزش ها و اصول، دچار اضمحلال شده، و جای خودش را به جامعه مدنی مبتنی بر فرد بیانگری جای آن را گرفته است. جامعه از سمت اتکا به زبان نخبگان اریستوکرات، با توجه به جهان دیجیتال و مجازی، به سمت اتکاء به زبان خود حرکت کرده است. این انقلابی زیرپوستی است که کشور ایران با آن مواجه است، انقلابی که خود ارزش های همه انقلابیون گذشته را اعم آزادی، عدالت، و ... به سخره می گیرد، و خود بنیانگذار سبکی جدید از زندگی است. زندگی ای که در آن گفت و گو میان گذشته و حال، انسداد کامل یافته و آینده ترسناکی را برای همگان به تصویر می کشد. این وضعیت اغلب با این سوال همراه است که چه می شود؟

حرکت از درک اریستوکراتیک از جامعه مدنی به درک زندگی روزمره

کاشی ابتدا سخن را بر تغییر درک جامعه مدنی استوار کرد. او تاکید کرد که می خواهد بگوید «نسبت جامعه مدنی با دولت، و مردم، چگونه بوده، الآن در چه شرایطی به سر می بریم، و احیانا چه چشم اندازهایی قابل بیان است در این باره که به کدام سمت و سو می رویم»

او گفت که «ما از یک درک اریستوکراتیک از جامعه مدنی به سمت نوعی از جامعه مدنی می رویم که با مناسبات زندگی روزمره در نسبت قرار دارد. جامعه مدنی به معنای اریستوکراتیک آن، دارای بیگانگی هایی از متن زندگی روزمره است و جامعه مدنی به معنایی که پیوند می خورد با زندگی روزمره، فرم و صورت دیگری پیدا می کند. ولی این نقطه، نقطه پایان نیست. بلکه نقطه آغازی است برای یک عهد، پیمان و قرارداد و بازآفرینی تازه، که رو به آینده است.»

گذشته جامعه مدنی در ایران

او در ادامه سخنانش به گذشته جامعه مدنی در ایران اشاره کرد و گفت: «دست کم در ادبیات سیاسی معاصر و نیم قرن گذشته ایران، طرح جامعه مدنی هرچند قبلا نیز مطرح بود اما بیشتر با گفتمان اصلاحات و دوم خرداد وارد ادبیات سیاسی ایران شد و هنوز درک ما از جامعه مدنی همان درکی است که در دهه ۷۰ ایران زاده شد. اما باید گویم از آن نوع جامعه مدنی باید فاصله بگیریم. که البته باید بگویم که ما فاصله گرفته ایم. آن برداشت و آن درک دارای مشکلاتی بود، که امروز عمرش به سرآمده است»

درک هگلی از جامعه مدنی از اوایل دهه ۷۰

کاشی گفت که «جامعه مدنی به معنایی که این ادبیات از اواخر دهه ۶۰ و از اوایل دهه ۷۰ در ادبیات شماری از استادان و فعالان سیاسی مطرح شد، یک درک هگلی بود. به این معنا که جامعه مدنی میان فرد و دولت مستقر می شود. و با این شرایط دارای کارکردهای مختلف است. از جمله، قرار است از افراد در مقابل دست اندازی دولت حمایت کند. همچنین قرار است به افراد در مقابل ساختار قدرت، قدرت عطا کند.»

این استاد دانشگاه علامه طباطبایی، با اشاره به این که با استقرار دولت اصلاحات معنای دیگری هم به معنای بالا اضافه شد، افزود: «جامعه مدنی قرار بود عصای دست دولت اصلاحات برای پیشبرد دمکراسی شود. بنابراین دولت اصلاحات باید جامعه مدنی را با دادن امکانات، تقویت می کرد، و از این طریق بخشی از وظایف و کارکردهای دولت به جامعه مدنی منتقل می شد تا مسیری را که دولت برای پیمودن در توانش نبود، جامعه مدنی پیش می برد.»

او افزود: «معنای دیگر کمک به ناتوانان بود که بعدها اضافه شد؛ اعم از آگاهی دادن یا التیام بخشیدن به فقر و رنج آنان.»

چرا جامعه مدنی گرم دهه ۷۰ سرد شد؟

کاشی در بخش دیگری از سخنان خود این سوال را مطرح کرد «چرا و چه اتفاقی افتاد که ناگهان به تدریج معنای هگلی از جامعه مدنی که در دهه ۷۰ خیلی گرم بود، به تدریج سرد شد، و نقش خودش را از دست داد». او در پاسخ گفت: «بعد از پایان یافتن دوره دوم اصلاحات، و استقرار دولت احمدی نژاد، یکی از وظایف این دولت، اقدام در حذف جامعه مدنی بود؛ به این معنا که دانشگاه یا ، فضاهای نشر یا سپهرهای فرهنگی شبیه این جا (موسسه رحمان)، از بین بروند. این که گفته شد تداوم موسسه رحمان خود نعمتی است، به این دلیل است که این تداوم ناممکن بوده است. به انحاء مختلف این گونه نهادها به راحتی حذف شده اند ، و صدای کسی هم در نیامد و حکومت با موفقیت تمام این فرآیند حذف را به پیش برد. بنابراین این سوال مطرح می شود که مشکل کجا بود؟»

طرح مساله اصلی

کاشی در پاسخ به این سوال که مشکل اصلی کجا بود گفت: «مشکل این جا بود که آیا آن کارکرد نهادهای جامعه مدنی، که در فهم هگلی از جامعه مدنی وجود دارد، وجود داشت؟ به عبارت دیگر به معنای دیگر جامعه مدنی واقعا واسط بین فرد و دولت قرار داشت؟ باید بگویم که این گونه نبود. همه نهادهای جامعه مدنی حتی شاید موسسه رحمان، متعلق به یک نهاد و یک طبقه خاص تحصیلکرده شهری خاص هستند که از نیمه های دهه ۶۰ تقویت شدند، و خواهان موقعیتی در سازمان قدرت بودند، و در حقیقت نسبتی با کف جامعه نداشتند. یعنی آن واسطه گری که در تعریف هگلی از جامعه مدنی وجود دارد، اساسا وساطت مذکور رخ نداده است. از این رو باید گفت ما یک گروه های خاصی هستیم، زبان، ادبیات و منافع جمعی خاص خودمان را داریم ، و اساسا با اقشار وسیعی از این جامعه نسبتی نداریم.»

او در ادامه با اشاره به این که «وضعیت جمهوری اسلامی ایران در مقایسه با ما از یک جهت مشابه است گفت: « هسته سخت جمهوری اسلامی نیز از دورانی مانند انتخابات سال ۱۳۷۶، برایش آشکار شد که جامعه را نمایندگی نمی کند. چون جامعه به اراده دیگری رای داد. به نظر من جمهوری اسلامی در این ۲۰ تا ۳۰ اخیر به تدریج این موضوع را پذیرفته است. همچنین ما هم جامعه را به آن معنا که سخنگوی کف جامعه بوده ایم، نمایندگی نمی کردیم. بنابراین این معنا که ما واقعا بین کف و ساختار دولت وساطت می کردیم، برداشت اساسا صحیحی نیست. بنابراین، جریان اصلاح طلب و آن جریان دیگر هر دو گروهی اقلی بودند و علی الاصول جامعه را نمایندگی نمی کردند. اگر رای بالایی می آوردند، به اعتبار این بود بتوانند کاری در میدان قدرت پیش ببرند. ولی اگر در این بخش کاری از آن ها بر نمی آید چه معنا دارد مردم پشت سر اصلاح طلبان قرار بگیرند.»

این استاد دانشگاه در ادامه گفت: «بنابراین از این دو گروه اقلیت رقیب معلوم است آن گروهی که قدرت، سازماندهی، و زور بیشتری در اختیار دارد، همواره برنده است. به همین دلیل دیدیم که به تدریج اصلاح طلبان از صحنه قدرت جارو شدند، و اتفاق چندان مهمی هم رخ نداد.»

کاشی با ذکر این که در این شرایط تحلیل های جدید در دهه ۸۰ مطرح شد که یکی از آن تحلیل گران خودش بوده گفت: «از نیمه های دهه ۸۰ به بعد، تحلیل هایی بین روشنفکران عمومیت داشت و چشم اندازهای تاریکی را تصویر می کردند مبنی بر این که نهادهای واسط تحت عنوان جامعه مدنی حذف شده، و اکنون حکومت با مردم مواجه است؛ در این مواجهه مردم تنها هستند؛ آگاهی و قدرت مقاومت ندارند، جامعه ذره ای، گسیخته، فاقد معنا و به گونه ای منفعت طلب و منتظر یک فاشیم است. می گفتیم ساختار، و حکومت بدون میانجی گری نهادهای مدنی، با مردم ارتباط برقرار کرده، و احمدی نژاد به عنوان مظهر یک ساختار فاشیستی است. حال اگر فاشیسم احمدی نژاد جواب نمی دهد جامعه مستعد یک فاشیسم بزرگتری در آینده است، و قص علیهذا. البته هنوز این دست از تحلیل ها ادامه دارد.»

۱۴۰۱ و برهم خوردن تحلیل های پیشین

این استاد دانشگاه با اشاره به این که « تحلیل های مذکور غلط نیست. اما تحولات ۱۴۰۱ کمی تصویر ما را دگرگون کرد» گفت: «در ۱۴۰۱ شاهد جنبش گسترده اجتماعی قدرتمند بودیم که بدون میانجیگری نهادهای واسط رخ داد. نه تنها نهادهای مدنی آغازگر جنبش نبودند، بلکه تن مرده آنان مثل دانشگاه ها و ... از جنبش جان دوباره گرفت و گرم شد. از این حرکت ۱۴۰۱ تعریف آغازین ما از جامعه مدنی را منحل کرد. با آن تعریف هگلی گمان می کردیم جامعه مدنی، نهاد واسط میان فرد منفعت جو ی ناآگاه پیچیده در قلمرو شخصی اش با دولت است (مبنای فهم هگلی از جامعه مدنی) که در بنیاد خود دارای مشکل بود. از این رو برای فهم فضای جدید باید به لوفور که تصور هگلی را به هم می ریزد متوسل شویم.»

او درادامه با توسل به رویکرد لوفور، تاکید کرد که « فرد نه تنها منزوی و نآگاه و ناتوان نیست، بلکه در میدان روابط شخصی و خصوصی یا عمومی خود، در شبکه هایی از مناسبات و روابط حضور دارد و نقش بازی می کند، بلکه، در این شبکه های پیچیده، خرد و متکثر ارتباطی، بین جماعت‌های کثیر بی‌نام، گمنام، فرم‌هایی از آگاهی، و دانایی و نگاه به جهان، الگوهایی از اراده ورزی و مقاومت، وجود دارد.»

بر این مبنای تحلیلی جدید کاشی نتیجه می گیرد که «اساسا در عالم خارج چیزی به نام فرد منزوی مستقل تک افتاده وجود ندارد. ما پدیده ای داریم به نام زندگی روزمره و این زندگی روزمره مشتمل است بر شبکه های پیچیده و متکثر و متنوع و رنگارنگی از روابط، که در این روابط، سوژه ها بازتعریف شده، و اصنافی از آگاهی، و برداشت هایی از امور جهان به دست می آورند، که در آن نگاه سابق این ها مغفول و سرکوب شده اند. وجود داشته اند،اما نادیده انگاری شدند. به همین دلیل عرض کردم که درک ما اصلاح طلبان از جامعه مدنی، نوعی درک اریستوکراتیک بود.»


نقش اربابان زبان در کسب نمایندگی مردم

کاشی در ادامه به نقش اربابان زبان در زندگی مردم پیش از تحولات 1401 اشاره کرد و گفت:« در جامعه شهری بزرگ، زبان قدرت پیدا می کند، جای روابط طبیعی و واقعی جامعه را اشغال می کند. ما به اعتبار زبان، به این اعتبار که می توانم حرف های منسجم یا مغلق بزنیم، دائم از این فیلسوف به آن فیلسوف سفر می کردیم. باید گفت تنها اربابان ثروت و قدرت نداریم، بلکه اربابان سخن هم داریم. این اربابان سخن همان طبقات اریستوکراتیکی هستند که به نهادهای مدنی، انتشارات، مطبوعات و ... وارد می شوند و قدرت اجتماعی تحصیل کرده، و سپس زبان مردم می شوند، بدون آن که زبان مردم باشند. این وضعیت در روشنفکران چپ و این سوال که کی می تواند زبان زندگی طبقه پرولتاریا باشد، و همچنین در لیبرال ها وجود داشت. از این رو مطرح شد من جواد کاشی که سطح زندگی، و دغدغه های مشخصی دارم، می توانم زبان مردم باشم. این در حالی است که به کمک زور کلام و زبان، نماینده شدم. زیرا ساختارهای نمادین زبان را من می توانم در خدمت بگیرم.»

سه رخداد مهم و به پایان رساندن عمر جامعه مدنی به معنای اریستوکراتیک

این استاد دانشگاه سپس به ۳ رخداد مهم عرصه جامعه مدنی که عمر آن را به معنای اریستوکراتیک اش به پایان رساند» اشاره کرد و گفت: « ۱- از ما که امتحان پس دادیم و اریستوکرات باسواد تحصیل کرده و فیلسوف و روشنفکر ... هستیم می پرسند انقلاب اسلامی و اصلاحات هم که حاصل همین طبقه متوسط آریستوکرات است. به کجا انجامید؟ بالاخره کدام مسئله و دردواقعی ما حل شد؟ ۲- در نتیجه این امتحان، جامعه مدنی و طبقه اریستوکراتیک، و روشنفکران و ... که می خواستند میانجی میان فرد و دولت بشوند کم اعتبار شدند. ۳- اتفاق بسیار مهم دیگر آن بود که با پا به عرصه گذاشتن رسانه های جدید، امکان بروز و ظهور برای آن دسته از طبقاتی که امکان ظهور نداشتند، امکان لازم را فراهم کرد. به تدریج مشاهده می کنید فلان روشنفکر صاحب نام چیزی می گوید و آن دانشجوی سال اول یا دانش آموز دبیرستان هم چیزی می گوید و بسیاری مواقع، هم سخن آن دانش آموز نسبت به سخن آن روشنفکر لایک بیشتری می خورد.»

او در ادامه گفت که «بنابراین گونه همطرازی میان کف و طبقه و فهم اریستوکراتیک جامعه مدنی به پرسش گرفته شد. و ما به قول «لوفور» به سمت یک سنخ تازه ای از جامعه مدنی، جامعه مدنی همبسته با متن زندگی، روزمره مردم حرکت کردیم. زیرا آنان هم اکنون زبان برای سخن گفتن دارند و می توانند خودشان را بیان کنند. نوعی از بیانگری ظهور کرد که با بیانگری آن جامعه مدنی پیشین متفاوت بود.»

تفاوت های دو جامعه مدنی در نسبت شان با حقیقت

کاشی در ادامه «به مشخصاتی» اشاره کرد که می تواند «معرف نسل جدیدی باشد که بدون وساطت آن انسان های صاحب نام و صاحب کلام، قدرت اجتماعی تولید کنند.»

او «ویژگی های مهم جامعه مدنی» جدید را «همبسته با زندگی روزمره» دانست و گفت: «جامعه مدنی جدید مبتنی بر هیچ حقیقت قدرتمندی از جمله ناسیونالیسم، عدالت، دمکراسی، و اسلام نیست. جایی ندارند. این ها شبکه ای از گزاره های قدرتمند قدرتمند و به هم پیوسته بودند که توسط روشنفکران با خطابه ها، نوشته ها، ترجمه ها، و کتاب ها و آثارشان در عرصه عمومی تولید شده بود. ولی حامیان جامعه مدنی جدید اساسا چنین مفهومی از حقیقت به معنای قدرتمندش را بر نمی تابند. می توانیم گمان کنیم که این ها آزادی، عدالت یا ناسیونالیسم هم می خواهند. اما هیچ یک از این ها دال های قدرتمندی که یک شبکه ای بی شمار با ساخته شدن گزاره هایی دور بر آن ، به یک جهان نیرومندی از معنا منتهی شود، نیست و اساسا وجود ندارد. به عبارت دیگر به جای دال های قدرتمند زبانی، چیز دیگری به نام مخرج مشترک تجربه های زیرپوستی ملموس جایگزین، به جای آن دال های قدرتمند جایگزین شده است.»

وجود رنج های مشترک پیوند دهنده و زیرپوستی در همه

استاد دانشگاه علامه طباطبایی در ادامه با اشاره به این که « زمانی که می خواهیم در محافل مختلف تفریحی یا شغلی شرکت کنیم، چیزهایی من و شما به طور مشترک رنج می دهد» گفت:«بنابراین رنج های زیرپوستی هم داریم که هرچند رنج من با تو متفاوت است، ولی دارای مخرج مشترک هایی است که همه ما را به نحوی کلافه کرده است هرچند زاویه ورودمان به این رنج ها یکی نباشد. اما یک درک بالنسبه مشترک جمعی از رنج های زندگی جامعه ، ما را به یکدیگر پیوند می دهد. از این رو هر کسی با هر درجه از اعتبار ، سخنی بگوید که با منطق رنج های مشترک ناسازگار باشد، نمی پذیرند و اعتبارشان نیز از دست می رود. بنابراین به جای اهمیت نظم و استواری کلمات، نحوه ارجاع شان به رنج های عمومی مردمان در متن زندگی روزمره مهم است. از این رو اگر از جایی، حرف ها انتزاعی شود، بلافاصله می گویند چه دارید می گویید؟»

کاشی سپس به یکی از مسایل مهم جهان ارتباطات و رسانه های جمعی اشاره می کند و می گوید: « یکی از مویدات این بحث، اهمیت نقش تصویر به جای سخن است به نحوی که الآن عکس جانشین کلمه شده است. شهروند با عکس رابطه ای می گیردکه دیگر دال بر یک جهانی از مفاهیم نیست. اساسا این نسل با متن، آنقدری که نسل من با متن ارتباط برقرار می کرد، ارتباط نمی گیرد. این نسل زمانی که با متن، عکس، رنگ، فیلم، همزمان، عقل و عاطفه و حس و وجدانش درگیر می شود، می تواند باهاش ارتباط برقرار بکند و شاید مهمتر از همه این ها معنا، مفاهیم، زبان، سخن، در یک میدان اینتراکتیو و تعاملی اساسا تولید و مصرف می شود. بنابراین عکس بیشتر آن مفاهیم را بازنمایی می کند.»

او در ادامه با اشاره به این که حاملان زندگی روزمره گرا، دیگر در دوره دو گروهی که یکی ارزش و دیگری دمکراسی را عمده می کردند، زیست نمی کند گفت:« هرچند ادراکات اقلی ته نشست شده در تجربه ۴۰ یا ۴۵ سال گذشته یک سری واکنش های جمعی بسیار قدرتمندی را خلق می کند. اما اساسا بنیاد جهان های معنایی آنان فرو ریخته است. جهان های ضخیم معنایی در مقابل یک عرصه معنازدا، فقط یک جوهر پیوند دهنده دارد، آن هم منطق زندگی ، امکان زندگی و بقا است. به عبارت دیگر آنچیزی که به مثابه تجربه مشترک ۴۰ ساله بر وجدان افراد ته نشست کرده، این است که دنیای ضخیم، پرمعنا و پر سخن تو هیچ ارتباطی به منطق زندگی ندارد که هیچ، بلکه منطق زندگی را دارند خفه می کند. لذا می گویند داریم خفه می شویم دست از سرمان بردارید. این شرایط فعلی است.»

آیا می توانیم در این نقطه جدید بایستیم؟ چشم انداز فردا؛ آغاز نو

عضو هیات علمی دانشگاه علامه طباطبایی سپس با طرح این سوال که «آیا ما می توانیم در این نقطه بایستیم و آیا این پایان است» گفت: « من می گویم. خیر. این نقطه ای است که باید به سمت‌هایی حرکت کنیم. امکان هایی پیش روی ما قرار دارد، و باید در باره آن ها سخن بگوییم. نسل جدید یک یا چند نظام حقیقت با سرمایه های کلامی قدرتمند موجود را همگی دروغ می دانند. بر این اساس میدانی از حقیقت زدایی ایجاد کرده است. سخن معطوف به حقیقت را می زداید و شالوده اش را می شکند. این دو روبه روی هم ایستاده اند. به همین خاطر این منادیان حقیقت هرچه جلو می روند، بیشتر باید به زور بازو و قدرت سرکوبشان اعتماد کنند. زیرا دیگر مجال هیچ پیوندی با این عرصه ندارند. انسداد به طور کامل ایجادشده است. با یکدیگر نمی توانند حرف بزنند. قدرت تفاهم به پایان رسیده است. تبلیغات هم دیگر جواب نمی دهد.»

کاشی در ادامه اما تاکید کرد که « اکنون باید به این سوال پاسخ بدهیم که ما به کدام سمت و سو می رویم؟» او گفت: « در این جا چند کلمه ای در باره چشم انداز فردا بگویم. تاکید می کنم که این گونه نمی توان ماند. این وضعیت گاهی همه را می ترساند. من با دانشجویانم این سوال را مطرح می کنم که چه دارد می شود؟ هیچ افقی وجود ندارد. در این تقابل مشت همه حقیقت های موجود باز شده، و کسی چشم اندازی از آنان انتظار ندارد، و این صحنه ای است که دائم می تواند به سخره گرفته شود، اما این رابطه که جز خشونت دیگر امکانی برایش باقی نمانده، ما را به کجا می برد؟ این وضعیت همه را می ترساند.»

این استاد دانشگاه با تاکید بر این که « واقعا چشم اندازهای نگران کننده و ترسناکی پیش روی ما وجود دارد، اما باید توجه کنیم که ما در یک نقطه تاریخی بسیار مهم ایستاده ایم» گفت: « همه چیز باید خود را در نسبت با زندگی به نحو تجربی به معنای بقا و زندگی کردن و به مثابه نقطه آغاز و نه کانسپتچوال، بازتعریف کند. این وضعیت خود به معنای عقب نشستن از قبل از اجتماع سیاسی است. گویی اجتماع سیاسی مستقر وا رفته و خیلی تضعیف شده است. و فقط به شرط آغاز مجدد می توان به سمت افق های امید بخش پیش برد. به شرطی که بپذیریم همه چیز باید از نو آغاز شود. تا ثابت نشود، امور، نسبت خیراندیشانه ای به منطق زندگی برقرار می کند، کسی تسلیم آن نمی شود. جامعه از سوال های گوناگون انباشته شده است، ولی این سوال ها نیازمند یک فیلسوف و متفکری نیست که بخواهد به آن ها جواب بدهد. خیر، این ها سوال های وجودی هستند.»

همه در یک دادگاه بزرگ

کاشی در ادامه با اشاره به این که «اگر گمان کنی دیسکورس اسلامی متزلزل شده، می توانید با شاهنامه، یک دیسکورس ناسیونالیستی پاسخگوی وضعیت فعلی باشید باید بگویم تا جایی که، شعرهای شاهنامه در تقابل با دیسکورس مسلط است، برایت کف می زند و هورا می کشد، اما به محض این که از اشعار شاهنامه، یک سازمان فکری درست شود و بگویید که شما مکلف به فلان هستید، بلافاصله شما طرد می کند و هیچ تکلیفی نمی پذیرد. قبول نمی کند که او را از یک قید به قید دیگر ببرند. زندگی گراها می گویند می خواهیم این کار را انجام بدهیم اگر اسم اش آزادی است، بسیار خوب است، اما اگر بخواهی بگویی نظر جان لاک و بنتام راجع به آزادی این است و این را در زندگی بیاموز، بلافاصله به شما می گوید پی کارتان بروید.»

این استاد دانشگاه با تاکید بر این که از این رو «همه کانسپت ها ، مفاهیم و مواریث امروز در مقابل یک دادگاه بزرگ قرار دارند، آن هم دادگاه زندگی است» گفت: « از این رو همه با توجه به شرایط باید خود را بازتعریف کنند. حتی ارائه یک درک رحمانی از اسلام تکافوی این وضعیت نمی کند. کار بسیار سخت تر از این حرف ها است که فکر کنی یک دستگاه مفهومی می سازید، و بر اساس آن افراد را متقاعد می کنید. کار فقط کانسپتچوال و مفهومی نیست، بلکه پرکتیکال هم هست. یعنی در میدان و فرصت های تاریخی و زندگی باید رویدادهایی رخ بدهد، و در متن آن رویدادها این ها بیایند حاضر بشوند صداقتشان را اثبات کنند، به این معنا که به راستی مددکار هستند. و الا جامعه بدون اخلاق، بدون هنجار، و پیوندهای بالنسبه مشترک، مستقر نمی شود.»

او افزود: «بنابراین ما در یک نقطه آغاز قرار داریم. این نقطه آغاز به مراتب رادیکال تر و مهم تر از عصر مشروطه است. در عصر مشروطه نخبگان نقش ایفا می کردند. این در حالی است که اکنون با کف و متن زندگی روزمره روبه رو هستیم. متن زندگی روزمره و منطق معنا گریز متن زندگی روزمره، قدرت گرفته است. و هر کسی که بخواهد نقش روشنفکر، متفکر، نخبه،و یا نمایندگی سیاسی این مردم را برعهده بگیرد، باید از طریق این متن زندگی روزمره که قدرت و قوت زیادی تحصیل کرده است خودش را اثبات بکند و این کار بسیار دشواری است. نیازمند زمان است. با سرعت هم این موضوع حاصل نمی شود. جامعه دارد خودش را به نحو تازه ای، تعریف می کند. از این رو این نقطه آغاز است و مسیر طولانی ای پیش روی ما قرار دارد. ما می رویم که جامعه دیگری بشویم. و افق هایش امروز پیچیده و مبهم است. اما آشکار است که نقطه عزیمتش در کجا قرار دارد. بنابراین عنوان سخنرانی ام «زندگی روزمره، دولت، و جامعه مدنی» است. »

چکیده پسینی

در آخر کاشی، تاکید کرد که « جامعه ما از یک درک اریستوکراتیک از جامعه مدنی، که بین دولت و فرد قرار دارد، و ثقلی اریستوکرات به جامعه مدنی و بازیگران جامعه مدنی می داد، عبور کرده است. امروز فرد بدون نیاز آن طبقه نخبه در متن ارتباطات زنده روزمره اش یک جامعه مدنی مقتضی نیازها و زندگی ملموس خودش تولید کرده که اکنون تک تک ما باید برویم، در دادگاهش شرکت بکنیم و خودمان و کانسپت ها و مفاهیم و باورها و مواریث مان را بازتعریف کنیم.»

بیشتر بخوانید:

نوبت قدرت گیری مردم است آن هم پس از دو انقلاب جز آرزوی مرگ یکدیگر را در سر نمی‌پروریم فیلمبردار آن مادر، خود یک قربانی است محمد جواد کاشی: حماس هم سرکوب شود، حماس دیگری متولد می‌شود / زورآور هر چه تجهیزات جنگی قدرتمند داشته باشد، ضعیف است سویه زنانه انقلاب محمد جواد کاشی: حماس هم سرکوب شود، حماس دیگری متولد می‌شود / زورآور هر چه تجهیزات جنگی قدرتمند داشته باشد، ضعیف است

216216

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1899561

دیگر خبرها

  • فال حافظ امروز : یک غزل ناب و یک تفسیر گویا (9 اردیبهشت)
  • شایعه عجیب درباره «شهریار»؛ با عالم غیب در ارتباط است!
  • اتفاق باورنکردنی که باعث شد مورایس مسلمان شود | او گفت می‌خواهم مسلمان شوم، باید از کجا شروع کنم؟ | ماجرای مشاور مذهبی با آشنایی کامل به زبان انگلیسی
  • نگاهی به آسیب‌های نوپدید فضای مجازی
  • فال حافظ امروز : یک غزل ناب و یک تفسیر گویا (8 اردیبهشت)
  • نیم نگاهی به زندگی شهید محمد سهرابی‌ثانی
  • این تحلیل که جز خشونت راهی نمانده ایران را به کجا می برد؟ / آیا وضعیت هراسناک است؟ / امید با توافق روی آغاز نو، و بازتعریف جدید شکل می گیرد
  • این که جز خشونت راهی نمانده ایران را به کجا می برد؟ / آیا وضعیت هراسناک است؟ / امید با توافق روی آغاز نو، و بازتعریف جدید شکل می گیرد
  • فال حافظ امروز : یک غزل ناب و یک تفسیر گویا (7 اردیبهشت)
  • اجرای موسی عصمتی میلیونی شد+فیلم